پادکست باچراغ

در «باچراغ» می‌خواهیم از درس‌ها و موضوع‌هایی بگوییم که خیلی زود فراموش‌شان می‌کنیم. گاهی با خودمان فکر می‌کنیم که من این حرف‌ها را بلدم؛ اینها را فهمیده‌ام. بعضی وقت‌ها هم فکر می‌کنیم این حرف‌ها که بدیهی است و چطور ممکن است کسی اینها را نداند، یا گاهی به خودمان می‌گوییم این حرف‌ها برای من زیادی ساده‌ است.

اما فراموش کردن همین حرف‌های ساده می‌تواند خُرد خُرد و کم‌کم کیفیت و روند زندگی‌مان را تغییر بدهد. در پادکست باچراغ به این موضوع‌های ساده فکر می‌کنیم.

همکاران باچراغ

عباس سیدین . محبوبه کرملی . صفا قاسمی . علی صمدپور . شایان غیاث‌الدین

قسمت‌های پادکست

قسمت پانزدهم: ظرافت یادگیری

یاد گرفتن، مثل پر کردن یک ظرف خالی نیست. یاد گرفتن هر دانش یا مهارت تازه، پیچیدگی‌های زیادی دارد و باید تلاش کنیم که در یاد گرفتن هم ماهر شویم.

قسمت چهاردهم: زیبایی روزمره

زیبایی فقط مناظر باشکوه نیست. زیبایی را می‌توانیم در هر گوشه پیدا کنیم به شرط آنکه چشم‌هایمان را به جستجو عادت دهیم. این یکی از درس‌هایی است که از رمان بزرگ مارسل پروست، «در جستجوی زمان از دست رفته» می‌گیریم.

قسمت سیزدهم: یادگیری مدام

یادگیری مدام یعنی اینکه آماده باشیم در باورها، نظرها و روش‌های فکر کردن و تصمیم گرفتن‌مان تجدیدنظر کنیم. این ایده‌آل در گروه و تیم چطور می‌تواند عملی شود؟

قسمت دوازدهم: بی‌پشیمانی

امروز بیشتر از هر زمانی می‌شنویم که می‌گویند «فکر کردن به پشیمانی‌ها بیهوده است» یا «پشیمانی مانع نگاه به آینده و پیشرفت می‌شود.» اما واقعاً پشیمانی به چه دردی می‌خورد؟ این احساس منفی قرار است چه کمکی به ما بکند؟

قسمت یازدهم: رام کردن تعارض‌ها

تعارض و اختلاف‌نظر جزء جدایی‌ناپذیر زندگی است؛ اما همه‌ی تعارض‌ها مثل هم نیستند. می‌توان تلاش کرد و تعارض‌ها را طوری هدایت کرد که به جای تخریب رابطه، نقش موثری در پیشرفت بهتر کارها و رابطه‌ها داشته باشند.

قسمت دهم: چاله‌های تکراری

خیلی به مشاجره‌ها و اختلاف‌نظرهای ساده‌ی روزمره در یک رابطه‌ی عاطفی فکر نمی‌کنیم. به نظرمان این بگومگوها و موضوع‌ها دم‌دستی و بی‌معنی هستند. اما همین‌ها مثل چاله‌هایی تکراری در مسیر رفت‌وآمد هر روز، حجم بزرگی ا ز توان ما را می‌گیرند. اگر به این چاله‌های تکراری فکر کنیم و با آنها مواجه شویم شاید بتوانیم درس‌های مهمی را بیاموزیم.

قسمت نهم: گوریل نامرئی

توجه کردن یک کار است، فعلی است با پیچیدگی خیلی زیاد. وقتی صحبت‌های معلمی را نمی‌شویم، یا وقتی ماشین پیش رویمان را نمی‌بینیم، مساله فقط با گفتن و شنیدن «حواست را جمع کن» حل نمی‌شود. باید بیشتر درباره‌ی فرآیندها و محدودیت‌های توجه بدانیم.

قسمت هشتم: سفر سوگ

از واقعیت مرگ گریزی نداریم. همه‌ی ما روز و جایی از زندگی با آن روبرو می‌شویم. چطور می‌توان با جای خالی عزیزی که تا همین چند روز پیش کنار ما بوده کنار آمد؟

قسمت هفتم: انگیزه‌ی پنهان

خیلی از کارها را برای بقا می‌کنیم. بعضی کارها را هم به‌خاطر تشبیه و تنبیه؛ مثل بقیه‌ی موجودات. اما بعضی کارهای دیگر هستند که با این انگیزه‌ها سازگار نمی‌شوند. انگیزه‌ی ما برای آنها چیست؟

قسمت ششم: معضلِ اعتماد به نفس (بخش دوم)

آیا نقطه‌ی بهینه‌ی اعتماد به نفس، جایی بین غرور و فروتنی است؟ شاید بهتر باشد مساله را طور دیگری ببینیم تا به راه حل برسیم. وقتی کسی اعتماد به نفس دارد، دقیقاُ به چه چیزی اعتماد دارد؟

قسمت پنجم: معضلِ اعتماد به نفس (بخش اول)

اعتماد به‌نفس انگار مثل یک الاکلنگ است. گاهی زیادی بالا میرود و گاهی هم زیادی پایین. بالا و پایین این الاکلنگ با ما چه‌کار می‌کند؟ اصلاً می‌توانیم متوجهش باشیم؟

قسمت چهارم: منطقِ بی‌صداقتی

چطور میشه که ما گاهی تقلب می‌کنیم، یا از بار مسئولیت شونه خالی می‌کنیم یا دروغ می‌گیم؟ چه حساب و کتابی توی ذهنمون اتفاق می‌افته که جاهایی، کم یا زیاد، پامون رو کج می‌ذاریم؟